برای ویس

ساخت وبلاگ

زندگی زنجره‌ی عشق و عذاب و آه است
زندگی در نگهش گه شادی‌ست
گه غمش افزون است
زندگی پیچش تکراری دل در دام است
شعر من از قلمم می‌چکد و 
یادم آرد که در آن تابستان
در همان گرمایی 
که تو هم میدانی
ما دو تا دخترکان پر شور
ته آن جاده‌ی پر ز درخت
خنده‌هامان دل تاریک جهان را بشکست
من تو را در نگهم
با همان لبخندت
با همان رویای بی ترست می‌سازم
آن زمانی که رهت پیچ نداشت
آن زمانی که خم جاده‌ها
با دلت کار نداشت
آه اما چه‌کنم هنگامی
که دو گوشم هر دم
ز صدایت که کمی می‌لرزد
می‌گوید
آه اما چه کنم 
که زمان، که جهان، 
که گهی باد و گهی هم طوفان
خبر از ریزش کوه قلبت می‌آرد
من از این چاله‌ی پر موش و کثیف
من ازینجا که دو دستم کوتاه
و دو پایم را آن غول سیاه
می‌کشد در زنجیر
نور را می‌بینم
و کسی از پس دیوار ستبر
با دلم می‌گوید
که اگر هم ابری باز آید
که اگر خورشیدم
از سر ترس ز من بگریزد
باز هم یک نفر از راه رسد
در دو دستش فانوس
نور می‌آورد و می‌خواند
کین سیاهی را روزی
پایانی‌ست 
من از اینجا که به‌جز خنده‌ی تو
نه امیدی‌ و نه راهی دارم
می‌نویسم که بدانی امشب
ماه از پشت درختان بلند
سر برارد که بتابد بر تو
می‌نویسم که بدانی امشب
باید این پنجره را باز کنی
بنگری بر رخ مهتاب سپید
و بگویی که تو هم منتظری
و بگویی که تو هم می‌خواهی
باز هم بار دیگر 
نور را در دستت بفشاری
می‌نویسم که بگویم با تو
ما دو تا باز در آن‌ جاده‌ی صاف و پر از روشنی و پر ز درخت
می‌دویم و باز بر لب‌هامان 
خنده‌ای می‌شکفد. 
زندگی زنجره‌ایست 
و در این زنجره امروز انگار
جای سرمستی ما دو خالی‌ست

+ نوشته شده در  سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۶ساعت 8:44 PM  توسط دایره  | 
مداد سیاه...
ما را در سایت مداد سیاه دنبال می کنید

برچسب : برای,ویس, نویسنده : 5dayereh96a بازدید : 51 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 3:02